قرنِ آخر

هرگز دلم برایتان تنگ نخواهد شد یا They sufered us

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۵۲ ق.ظ

 من در بهترین مدرسه‌ی شهر درس می‌خوانم. همان‌جایی که زن 42 ساله با دانش آموزان 16 تا 18 ساله کورسِ مغرضانه‌ی "چه کسی بیشتر می‌داند؟" می‌گذارد، فحش می‌دهد و قهر می‌کند، بچه‌ها را دشمن خونیِ شایسته‌ی انتقام خطاب می‌کند، به خودش می‌گوید معلم خوب و در همین راستا درسی را که نداده است حقیقتاً، بر دانش آموزانِ بی ادبِ و بدِ قدرنشناس حرام اعلام می‌کند!

همان‌جایی که دبیر پرورشی با چنگ و یورشی مهربانانه سعی می‌کند به راه سعادت‌مندانه‌ی دین مبین هدایتت کند به‌ طوری هر هفته یک نفر در حالی که از شدت عشق و فشار دست‌هایش کبود شده، اشک شادی می‌ریزد.

همان‌جایی که مرد 55 ساله اگر دقیقه‌ای از دست در دماغ کردن و در اینترنت سپری کردن‌های سر کلاسش با wifi مجانی، فارغ شود با استیصالی حق‌به‌جانبانه می گوید: "نمیدونم چرا ازتون بدم میاد! دیگه فایده نداره، حیف نون اصلاً، شما به اولین خواستگاری که اومد جواب بده که تنها راهت همینه." ( که چقدر دلم می‌خواست یک بار مرا مخاطب قرار می‌داد تا جای خندیدن‌های ابلهانه‌ی دیگران، چنان جمله‌ای بر دهانش بکوبم که تا ابد فراموش نکند!)

مدرسه‌ی ما همان‌جایی‌ست که دبیرانش کودک‌اند و محض چشم و هم‌چشمی و با دلیلِ محکمِ "آره شما به درسِ اون یکی معلم بیشتر اهمیت میدین" خونِ کنکوری‌های فلک‌زده‌ی تحت فشار را در شیشه می‌کنند و با همکاریِ مدیرِ بابصیرت، حتی وقتی کتاب را تمام کرده‌اند همه را مجبور می‌کنند سر کلاس بنشینند و به در و دیوار نگاه کنند! آن‌جایی است که دبیرش از عقده‌ی احترامی که نتوانسته جلب کند، می‌گوید: "تا بعد از عید می کشونمتون مدرسه، هرکسی هم نیومد خرداد ماه میندازمش، شهریورم میندازمش، که پزشکی قبول شه بیاد فقط التماس کنه که من نمره بدم."

همان‌جایی که کادرِ مسئول، به اختلافات بین هم‌کلاسی‌ها دامن می‌زند و وضع چنان می‌شود که چه آخرت‌طلبان و چه دنیادوستان؛ یک چشمشان اشک است و چشم دیگر خون. در نهایت هم در حضور مقامات اداری و بازرسان مدارس با افتخار گفته می‌شود: "البته 90% موفقیت بچه‌های ما به خاطر دبیرای مجرّبیه که دارن." و کسی نیست که بگوید آخر ای کافر نامسلمان، کدام موفقیت؟

مدرسه‌ی ما جایی‌ست  که یک روز یکی از معلمانش اصرار می‌کند: "ده به توان پنج، شش تا صفر داره، یکی خودش، پنج تا هم بالاشه دیگه!" و روز دیگر یکی از دانش آموزانش می‌پرسد: "آقا توی جمعیت‌های انسانی خودلقاحی چطور رخ میده؟"

همان‌جایی که اندازه‌ی مانتو و جوراب و مقنعه و ناخن و ابرو، برای دانش آموزان 18ساله‌ای که بعضی‌هایشان حتی نمی‌دانند فاحشـه یعنی چه، سانت به سانت مهم است ولی کسری سطح شعور قابل چشم‌ پوشی‌ ست. جایی که باید برای سه جلسه غیبتِ "با گواهی پزشکی" ستاره‌دار شوی و تعهد انضباطی امضا کنی، بعد مدیر سینه‌اش را جلو بدهد، دماغش را بالا بگیرد و منزجرانه بگوید: "انتظار دارین با این ترازای شاهکارِ قلم‌چی‌تون دانشگاهم قبول بشین؟ بذارین از همین الان خیالتونو راحت کنم با وضع شما هیچ‌کس هیچی نشده."

 

در مدرسه چیزهای زیادی به ما می‌آموزند. مدرسه‌ی ما جایی‌ست که من به خوبی آموختم در صورت وجود افراد مستعدِ بروز صفات حیوانی، ابراز صفات انسانی بلاهت است.

  • Avilet

دیدگاه‌ها (۹)

:))
آشتی کرد 
پاسخ:
:)))
تعجب کردم وقتی کامنت خودم را اینجا دیدم :/ 
.
.
.
فهمیدم شما که هستی :دی 
لازم نیست اصلن بیایی به وب :( بای بای 
پاسخ:
ای بابا قهر کرد:)))
نه فقط صنف فرهنگی های بیفرهنگ ما
بلکه تو تمام جامعه ما آدم های زیادی هستند که 
نه توانایی پیشرفت دارن
نه چشم دارن موفقیت بقیه رو ببینن

+وحشتناکترین و بیمنطق ترین و بیشعورترین آدمی که تو زندگیم دیدم
مردی بود که نمایندگی قلم چی رو تو شهر من داشت
خدا رو شکر بقیه در حد قابل تحمل بودن
++ منم کنکوریم امسال
ایشالا هر رشته ای که دوس داری قبول شی
پاسخ:
قطعا همین‌طوره. متأسفانه همه‌ی عوامل دست به دست هم میدن که این سندرم‌های بی فرهنگی جریان پیدا کنه تو جامعه. زمان زیاد و هزینه‌ی زیاد هم می‌طلبه درست کردنش.

+ آزمونای قلم‌چی خودش فریضه‌ی خوبیه. ولی مسئولای نمایندگی‌هاش تا جایی که منم دیدم، افراد کم شعوری بودن.

++ مرسی، تو هم همینطور. ایشالله خوب تلاش کنیم و نتیجه‌ش رو ببینیم.
صلو ! :دی
به منم سر بزن :دی
ببخشید نمیتونم سر بزنم چون سرم این روزا شلوغه :دی
پاسخ:
سلام:دی 
والا منم زیاد رد نمی‌شم فعلا از این طرفا، ولی سر خواهم زد حتما:دی
بش بگو سیکتیر گیت :/ 
با همان لحن عصبیه من بی زحمت :/
پاسخ:
روز آخری جمعمون کرد حرف بزنیم درباره بیرا و فلان، با شگفتی بسیار انقد عصبی شده بودم پیشونبم نبض میزد! سابقه نداشته این مورد. 
من به دکتر احتیاج دارم :))
( البته یه دکتر نه، چن تایی میشن=)) )
  • سُر. واو. شین
  • چند روز دیگه تمومه. طاقت بیار رفیق D; 
    پاسخ:
    مرسی رفیق، همینو لازم داشتم.
    من باورم میشه، وقتی آدمها نتونن جای واقعی خودشون رو روی کره زمین پیدا کنن به جای همدیگه حسودی می کنن، کار درست رو تو می کنی، سعی کن ارتباطت رو با آدم های ارزشمند نگه داری
    پاسخ:
    جمله ت آرامش بخش بود در عین واقعیت تلخ بودنش. ممنون.
    اوهوم خوشبختانه ارتباط اجتماعی م به ویژه ارتباط مجازیم جوریه که دوستام میگن باید بعد از کنکور به ما هم یاد بدی چطور میشه با همه ی آدم حسابیا دوست بود :))) حالا خیلی جاها اونقدرا کلوز نیستم، ولی سعی کردم همین جوری که میگی ارتباطو حفظ کنم حداقل.
    منو یاد زمان دبیرستان خودم انداختی، اختلاف بین دبیرای دبیرستان و دبیرای موسسات کنکوری، عقده های دبیرهای سرخورده، پول پرستی دبیرهای کنکوری، سواستفاده به هر عنوانی از کنکوری ها...فقط یه چیزی میتونم بگم لعنت به این سیستم آموزشی مزخرف... که نه گذاشت از درس خوندن لذت ببریم نه علمی کاربردی به ما یاد داد...
    پاسخ:
    دقیقا حتی اینقدری درک وجود نداره که اگه حسودی میکنی آقا جان، حداقل جار نزن! خب میای تا میتونی پشت سر هر فرد موفقی صفحه میذاری، توقع داری شخصیتت هم جلو چشم بچه ها تنزل پیدا نکنه؟
    باورت نمیشه یه دبیر فیزیکی داشتم توی تابستون، به رتبه برترای کنکور شهرمونم حسودی میکرد!!
    البته تنها شانس توی این مورد، این بوده که من به لطف دوستای آدم حسابی و تلاشهام برای ارتباط با سایر آدم حسابی ها، علاقه م به درس از بین نرفته و اون موجودات توی مدرسه فقط تونستن منو از شخص خودشون متنفر کنن.
    حل میشه ! وقتی داخل یه  جامعه ای باشی کلا این اتفاقات پیش میان ! دلیلشم واضحه ! 
    آدما ید نگرفتن کمبودها و عقده هاشونو سر هم خالی نکنن و نذارن حداقل یکی مثل خودشون نشه !
    اما بهت میگم حرص این داستانها رو نخور ، فردا داخل دانشگاه هم این موردا با بازتابای بدتر و شدید تری پیش میاد ! 
    سالها بعد وقتی شاغلی باز هم این مسایل پیش میاد ! 
    هر جا ک باشی مادامی ک با آدم های دگ در تماسی ب پستت فردا مریض هم میخورن 
    دگ اگر این شرایط تو جامعه ی خرافات زده ی ما باشه ک دگ بدتر . 
    پس ذهنت رو متمرکز اون چیزی ک الان واجبه
    پاسخ:
    درست میگی همه ی حرفاتم قبول دارم، در واقع تنها چیز آروم کننده همینه که اینا باعث میشن من قوی تر شم در برخورد با مسائل آینده. ولی حقیقتا ایجاد کردن محیط متشنج و اعصاب خوردی یه چیزه، تلاش برای ایجاد کردنش یه چیز دیگه!
    ینی شرط میبندم از اهدافشون همین آزار دادنه ست. آخه به مدیری که بدون هماهنگی با دبیرا امتحان مشخص کرده واسه ما که بعد از عید بیایم مدرسه، چی بگم من؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی