ما وابستگانِ بینوا
طبقِ تمام آنچه که از کودکی افراد و مطبوعات در چشم و گوشمان خوانده اند، فضای مجازی پُر است از گرگ هایی در لباس آدمیت! داستان های بسیاری شنیدیم مبنی بر دخترک بینوایی که اسیر جادوی غولی بی شاخ و دم شد -دست بر قضا در همان فضای مجازی مذکور- و جوانی و زیبایی فرضی خویش را به پای آن نابکار ریخت و دست آخر همانگونه که همه ی ما انتهای تعریف شده را میدانیم، بلایای زمینی و آسمانی گریبان آن طفل معصوم را گرفت.
حال اینکه مگر گرگ، ماده اش وجود ندارد؟! و سری سوالات بسیاری از این قبیل، بر ما پوشیده است.
اصل مطلب اینکه ما با وجود شنیدن این احسن القصص ها و روایات تلخ ولی پند آموزِ بزرگان(!)، باز هم فقط در بدو ورود به جوامع مجازی احتیاط پیشه، و به خیال خودمون زرنگی میکنیم! به عنوان مثال دو روز که از تاریخ عضویتمان در سایتی اجتماعی گذشت؛ تمام آن اندیشه های محتاطانه، زیرکی های تو خالی و توهمات خودباهوش بینانه ی خویش را بالکُل از دست داده و باب دوستی را با هرکس و ناکس که باز کردیم، تا از لولایش زنگ نزند نخواهیم بست! و گمان می رود پاسخ این سوال که بر اصل کدام دلیل و برهان، دوستان دیگران را فاسق و رفقای خود را از حواریون میپنداریم، تا ابد پوشیده خواهد ماند.
از کلیشه ها گذشته، من اغلب فکر میکنم که مگر انسان تا چه حد و چند روز یا حداکثر چند ماه و سال، میتواند ذات خود را پنهان کرده و به فریب بپردازد؟! یا مگر اینکه خودش کار و زندگی ندارد که 24ساعته در پی فریب دخترانی (یا بنا بر احتیاط پسرانی) باشد که احتمال می رود از قیافه و زیبایی الهی ذره ای نصیب نبُرده باشند؟! پس نتیجه ی حاصله این میشود که رسانه ها و بزرگان میخواستند به ما مدد برسانند و از جوامع مجازی برهانند، ولی در آن زمان و در عصر نو ظهوری اینترنت (حداقل در جامعه ی پیشرفته ی ما!) به درک درستی از آسیب شناسی در این رابطه نرسیده و اطلاعات غلطی از پرهیز را منتقل کردند. مانند این مثال که والدین در صدد ترساندن کودکانشان از آتش بر می آیند و به جای نمودار کردن افق صحیحی از عواقب که مثلاً "آتش داغ است و در نهایت دستت خواهد سوخت." ، نمایی از رویدادهای اشتباه از خود بروز میدهند مثل اینکه "اگر به آتش دست بزنی کتک میخوری و در نهایت پُشتت خواهد سوخت!" !
چنانکه پیش بینی میشود شما خواننده ی گرامی نیز به درد مشترکی مبتلا باشید, جا دارد گفت آنچه باید از آن وحشت داشت، فی الواقع نفس جامعه ی مجازی و برّه نما های گرگ صفت(!) نیست، بلکه عادت به طعم شیر و کره و لبنیاتِ این برّه هاست! آنگونه که چون یک بار خوردی و بار دوم خوردی و بار سوم خوردی، هزار نوع نوشیدنی با انواع طعم دهنده های خارجی هم بخواهند به خوردت بدهتد نخواهی خورد!
چنین است که به زعم من کلاً انسانها را از این فضاها جمع کرده و دستگاه های هوشمند تعبیه کنند و انسان به یک دستگاهِ لاجانِ سفتِ آهنی وابسته شود تا یک عدد انسان با قلب آهنی (یا یک ترکیب مشابه)؛ بیشتر صرف میکند. چون وضعت هم خوب باشد میتوانی دستگاه را بخری یک روزی بهرحال!
امید می رود که مسئولان عزیزِ دولت امید در این یکی مورد (لااقل) امید را از ما نگیرند و ضرباتی سهمگین تر از این وارد نیاورند که بی شک اگر روزی را با عنوان جمع آوری قاتلان زنجیره ای نام نهند، کاربران اینترنت - باالاخص آنهایشان که سروکار طولانی مدتی با من داشته اند (یا من با آنها داشته ام!)- در صدر ایشان دستگیر و در اسرع وقت همانطور ک جان از سایرین گرفتند، به پای چوبه ی دار خواهند رفت.
والسّلام.
- ۹۳/۰۱/۲۱